پیوندِ خنیای رازورازانه (موسیقیِ عرفانی) با رازورزی (عرفان) در اینها ست:
خنیا گاه گاهانے (احوالے) پدید میآورد که گاهانے ست در فراز و فرودِ سرزمینِ رازورزی.
گاه خنیا چنان گاهانے را نگاه میدارد.
گاه خنیا چنان گاهانے را ژرفتر میبرد.
این است سه پیوندِ میانِ خنیا و رازورزی. باید گفت هر گاه خنیایے چنان پیوندے پدید آورد، از برای گوینده یا شنوندۀ خنیا، آن خنیایے ست رازورزانه (موسیقیاے ست عرفانی). دیگر خنیاها، هرچند خود را به عرفان بندند و چون شغالان خویش به آن خُم رنگ کنند، اما رازورزانه نیستند. خنیای رازورزانه بس با خرد و خیال پیوسته است؛ بسیار خرد و خیال میکِشد و بسیار خرد و خیال میآورد. رازورزی پیوسته است با خردے رازورزانه. این را خواهم گفت.
اصالتِ موسیقیِ ایرانی (موسیقیِ دستگاهی) در رازورزی ست. این است آنچه بوده و آنچه باید باشد و آنچه نیست.
خنیای رازورزانه (موسیقیِ عرفانی) با درونبانی یا درونبینیاے که پدید میآورد، شنونده را در راهِ دیدنِ ژرفترِ درون و برون به پیش میبرد و کمکِ او ست در این راه.
دیدگاهِ سرسریِ تودۀ مردم بیشتر این است که موسیقیِ عرفانی همان است که در آن اسماء الهی و واژگانِ صوفیان خوانده میشود، و یا کوبآهنگها همان است که یادآورِ واژگان و وردهای صوفیان است. همین دیدگاهِ نادرست زمینۀ این شده تا کسانے به دغل و یا به نادرست موسیقیِ خود را با نامِ عرفانی جا بزنند. خنیای رازورزانه اما آنے ست که توانا به انجامِ آن سه کارے ست که گفته شد. به دیگر سخن، نشانِ خنیای رازورزانه (موسیقیِ عرفانی) به رویه و پوسته و ظاهرِ آن نیست؛ به کارگری و گونۀ کارگریِ آن است.
·