آنکه به آفرینشِ هنری رسیده است، در زمانِ آفریدن، چندان نمیاندیشد، و اندیشه برای پیش از آن بوده است ـــچه سالها پیش از آن و چه اندکی پیش از آن. پرسشهای زیر برای پروراندنِ هنرجو ست در زمانی که میآموزد و میبالد.
از دیدِ من، این پرسشها از اندیشۀ بسیاری از هنرجویانِ امروزی و دیروزی دور بوده است، و اگر ایشان به این پرسشها میاندیشیدند (بیندیشند)، خنیای امروزی و دیروزی به راهِ دیگری میرفت و میرود ـــراهی که به زندگیها و آبادیها و چشمهها و باغستانهای بس بیشتری میرسید و میرسد.
به چندین پرسش از آن میان، در «اندیشههای نیندیشیده» پرداختهام، که آنها را نیز رفته رفته در اینجا بازتر خواهم نمود.
هنرجو، در روزگارِ آموزش باید بسیار بیندیشد، و پاسخهای خود را بیابد. که بی آن جویندگی، به چیزی نخواهد رسید ـــچنانکه امروز نرسیده است.
Hač mēnōg ī xrat
pursēt dānāk haĉ mēnōg ī xrat ku xrat vēh ēvap hunar ēvap vēhīh. Mēnōg ī xrat pasaxv kart ku xrat kē-š vēhīh nē apāk pat xrat nē dār u hunar kē-š xrat nē apāk pat hunar nē dār
دانا، از مینوی خرد پرسید که خرد خوب است، یا هنر، یا نیکی؟ مینوی خرد پاسخ داد که خرد(ی) که نیکی با آن نیست، به خرد مدار (مپندار) و هنری که خرد با آن نیست به هنر مپندار.
The sage asked the spirit of wisdom (2) thus:‘ Is wisdom good, or skill, or goodness ?’ 3. The spirit of wisdom answered (4) thus:‘ Wisdom with which there is no goodness, is not to be considered as wisdom; (5) and skill with which
there is no wisdom, is not to be considered as skill.’
از نامۀ گرامیِ «مینوی خرد»، به دبیرۀ پهلویِ ساسانی
اگرچه «هنر» را در اینجا بیشتر به معنای «مهارت» باید گرفت تا «آرت»، اما میتوان و باید که به آن گفتۀ مینوی خرد، با هر دو معنای هنر پایبند باید بود.
تفاوتِ چیزها در چیست، برای نمونه تفاوت مرسدس با پیکان در چیست؟
در اندازهها.
(اندازه، تنها ابعاد نیست، و در واکاویای ژرف همه چیز را در بر میگیرد)
تفاوتِ دو نوازنده یا دو نواخته نیز (مانند تفاوتِ هر دو چیزِ دیگر در جهان)، در اندازهها ست. و آموزشِ نوازندگی، از بنیاد، کار با اندازهها ست. شناختنِ اندازهها و ساماندهیِ آنها، کارِ پیچیدۀ آموزگاری ست.
ریختِ درستِ دست، همواره پیرو و پیامدِ آزادیِ دست است، که بایستۀ هر آفرینندگی ست. آفرینشِ زیبایی، به بند کشیدنِ چیزی ـــرنگی، بانگی، مزهای …ـــ ست در مرزها و اندازههای باریک و سنجیده، و بسخنِ دیگر، آفرینشِ زیبایی، در بند ساختنِ چیزی ست که در رهایی و بیسامانیای بسر میبرد و هنوز زیبا نیست ـــنمونه: تکه سنگی نتراشیدهـــ؛ و از اینرو باید گفت: رهاییِ بی اندازه، نازیبایی ست، و زیبا در بندِ زیبایی ست. و اما نکته اینجا ست که برای در بند ساختن باید در بند نبود، باید آزاد بود، و هرچه بند باریکتر و سختهتر، نیاز به آزادی نیز بیشتر؛ برای نمونه، دستِ یک نگارگر یا خوشنویس باید بس آسوده و آزاد باشد تا بتواند بچیرگی نگاری را بیافریند یا کمانهای و کشیدهای را بنگارد. این نکته شاید نخست سادهتر از آنی بنماید که نیازیش به گفتن باشد، اما آن آزادی را گاه باریکناهایی ست که دریافتش ژرفکاوی و درنگی سخت میخواهد.
روزهای تیرۀ آموزشِ موسیقی دستگاهی، درک تفاوتِ «نواختنِ دستگاه» و «ساختنِ فضای دستگاه» را برای هنرجویان مشکل ساخته است. تو گویی که موسیقی و دستگاه و زیبایی و عمق و معنا و جهان، پاک از یادها رفته و آن همه هیچ از ذهنِ موسیقیپیشگان نمیگذرد.
ریز با روان چه میکند؟
آموزش، پاداش است.
براستی، سهتارنوازی به چه کار (کارها) میآید؟
موسیقیپیشگانِ کنونیِ ایران (بویژه موسیقیدانانِ دستگاهی) اندیشیدن به کارگریِ خنیا در شنونده را از یاد بردهاند. به آن نمیاندیشند. استادان، آنها را چنان پروراندهاند که بجز تئوریِ موسیقی به چیزی دیگر نمیاندیشند ـــآنهم اندیشیدنی ساده و آسان و کممایه، و از اینرو بدردنخور.
آنها به این نمیاندیشند که آنچه میسازند یا مینوازند به چه کاری میآید. و از بن، چرا باید سکوتی با موسیقیِ آنها شکسته شود. و چرا کسی به موسیقیِ آنها گوش بسپارد.
چیزها به کاراییشان شناخته میشوند.
اگر نواختن با لبخندِ راستین را نمیتوانید، به لایروبیای فنی، روانی، و سبکی نیاز دارید.
نکتۀ عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
حافظ
شما دربارۀ یک ساختۀ موسیقی چه میتوانید بگویید؟
آموزش، پاداش است.
چرا چنین است؟
آموزش، پاداش است.
شما که آن تفاوتها را میدانید؟
پیشنهاد برای شنیدن:
پیشدرآمد دشتی یوسف فروتن (البته با اجرای خودِ او)